کد خبر: 1329847
تاریخ انتشار: ۲۷ آبان ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
روایت غم و بزرگی «هستی» که رفت  تا زندگی ببخشد
جلال مهرگان


خانه ساکت بود. هستی اکرمی‌پور، دختر ۱۷ ساله ملایری، همیشه ساعت‌ها در اتاقش درس می‌خواند؛ برای کنکور، برای آینده‌ای که در خیال خودش روشن و پر امید بود. آن روز هم مثل همیشه مادرش فکر کرد دخترش سرگرم مطالعه است، اما چند دقیقه بعد، همان اتاقی که همیشه محل رؤیا‌های هستی بود، بدل شد به صحنه‌ای که مادر هیچ‌وقت فراموش نمی‌کند. 
هستی روی زمین افتاده‌بود؛ بی‌صدا، بی‌حرکت. پدرش با صدایی لرزان می‌گوید: «پاره‌وجودم داشت می‌رفت… آدم دردش می‌گیرد وقتی می‌بیند برای عزیزترین کس نمی‌تواند کاری بکند.» هستی بلافاصله احیا و به بیمارستان امام‌حسین (ع) ملایر منتقل شد. ۴۸ تا ۷۲ ساعت سخت و سنگین در بخش مراقبت‌های ویژه گذشت؛ ساعاتی که خانواده میان امید و اضطراب در رفت‌وآمد بودند، اما در نهایت پزشکان خبر تلخی را اعلام کردند: هستی دچار مرگ مغزی شده‌است. در لحظه‌ای که هیچ پدر و مادری طاقت شنیدن آن را ندارند، خانواده داغدار تصمیمی گرفتند که نام هستی را برای همیشه زنده نگه دارد. 
پدرش می‌گوید: «خوشحالم... اگر نتوانستیم خود هستی را نگه داریم، حداقل توانستیم جان دیگران را نجات بدهیم. اعضای بدنش در بدن آدم‌های دیگر زنده است و ثوابش برای خودش می‌ماند.»
با رضایت خانواده، هستی به بیمارستان سینا تهران منتقل شد. اعضای او -‌کبد، دو کلیه و نسوج- در ۱۵ آبان برای پیوند اهدا شد؛ هدیه‌ای که به گفته پزشکان، زندگی هشت بیمار را از تاریکی نجات داد و دوباره روشن کرد. 
هستی، دانش‌آموز رشته مدیریت خانواده بود؛ دختری آرام، با آرزو‌هایی ساده، اما محکم. پایان زندگی او در بدن دیگران ادامه یافت؛ پایان برای خانواده، اما آغاز برای آنهایی که چشم‌انتظار یک معجزه بودند. 
پدر با صدایی که هنوز از درد می‌لرزد، اما انتهایش نور امیدی پیداست، می‌گوید: «این تصمیم سخت بود، خیلی سخت، اما می‌دانم هستی هم همین را می‌خواست. حالا او بین ما نیست، اما زندگی‌اش هنوز جریان دارد.»

برچسب ها: زندگی ، اهدا عضو ، بخشش
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار